کیک کدو حلوایی

یکی از خوردنی های شب یلدا یحتمل کیک هست دیگه...پس چه بهتر کیک میوه فصل رو درست کنیم...البت بنده این کیک رو 1 ماه پیش درست کردم اونم نصفه شب!! ولی دیدم بی مناسبت نیست الان بذارمش اینجا...بسیار کیک خوشرنگ و خوشمزه ایه و اینو حتی اگه کدوحلوایی دوست نداشته باشین هم قطعا دوست خواهید داشت .. چه ادیبانه شد!! مگه اینکه خیلی بی سلیقه باشن روم به دیوار :)))))))))

ادامه نوشته

کیک کدو حلوایی مغزدار

به جرات می تونم بگم یکی از خوششششمزه ترین کیک هایی هست که درست کردم ... وااااقعا بی نظیره و صد در صد بهتون پیشنهادش می دم

ادامه نوشته

پنکیک کدو حلوایی Pumpkin Pancake

این روزها مشکلی برای من و دوستانم پیش اومده که هییییییییییییچ دست و دلم به وبلاگم نمیره از طرفی هم همه وقت و انرژیم رو سر اون موضوع گذاشتم...شاید بیام و توی یه پست بنویسم براتون و ازتون کمک هم بخوام...این پست رو ولی چون پنجشنبه آماده کرده بودم و نوشته بودم دارم میذارم آپ شه و می گم بهتون که فعلا نمی تونم نه کامنت جواب بدم نه پست جدید بذارم...اما منتظرم باشین..پیشاپیش شرمنده تک تکتون هستم که نمی تونم  جواب بدم فعلا

پنکیک ها یا کیک های تابه ای، دستورات ساده ای از کیک ها هستن که مثل کاکای ما رشتی ها توی تابه درست میشه روی گاز...با انواع مربا و مارمالاد و عسل هم برای صبحانه سرو میشه و تنوع خیلی زیادی توی دستوراتش هست

ادامه نوشته

کدو حلوایی پلو

راستش ما گیلانی ها بر خلاف مازندرانی ها این پلو رو درست نمی کنیم و من خودم این اولین بارم بود..البته اصلا نمی دونم ورژن مازندرانیش چیه ها..من چون مقادیر زیادی کدو حلوایی داشتم یه روز که خونه بودم دلم خواست توی پلو امتحانش کنم و ببینم چه جوری میشه..پس این روش منه و نمی دونم جاهای دیگه چه جوری درست می کنن

ادامه نوشته

ژله انار در قالب بطری!

اول بگم که اعصاب ندارم و امتحان چهارشنبه م افتاد برای 26 بهمن و منم خیلییییییییییییی غصه خوردم..خب دوست داشتم زودتر تموم میشد می رفت پی کارش دیگه :((( گفتم حالا که اعصاب ندارم این پست خوشگل و رنگی رو بذارم !!! این پست رو می خواستم برای یلدا آپ کنم لابه لای عکسام موند و یادم رفت...بعدشم که یادم اومد دیدم زیادی پست انار گذاشتم دعوام می کنین!!

ادامه نوشته

لبــــــــــــــو

این روزا و این شبا، فکر کنم کمتر خونه ای باشه که لبو و شلغم (مخصوصا لبو) توش پخته و خورده نشه....لبو منو یاد شهر عزیزم رشت میندازه...یه غروب بارونی ، گاری های لبو فروشی توی خیابون شهرداری و جلوی پارک شهر.....داد می زنه: لبو داااااااااغه...لبــــــــــو.............بخار قشنگی که ازش بلند میشه و تو و اونی که دوسش داری و باهاته، زیر چتر جلوی این گاری مکث می کنی و دستات رو از جیبت بیرون میاری و "ها" می کنی و دو تا لبوی داغ سفارش میدی...... بچه که بودم همیشه با خودم فکر می کردم چرا لبوهای اونا اونقده ه ه ه ه گنده تر از اوناییه که ما تو خونه می خوریم؟!!!

ادامه نوشته